Sufinama

حکایت 8 - در سیرت پادشاہان - گلستان سعدی

سعدی شیرازی

حکایت 8 - در سیرت پادشاہان - گلستان سعدی

سعدی شیرازی

MORE BYسعدی شیرازی

    هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفته‌اند

    از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم

    وگر با چنو صد بر آیی به جنگ

    از آن مار بر پای راعی زند

    که ترسد سرش را بکوید به سنگ

    نبینی که چون گربه عاجزشود

    بر آرد به چنگال چشم پلنگ

    Additional information available

    Click on the INTERESTING button to view additional information associated with this sher.

    OKAY

    About this sher

    Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Morbi volutpat porttitor tortor, varius dignissim.

    Close

    rare Unpublished content

    This ghazal contains ashaar not published in the public domain. These are marked by a red line on the left.

    OKAY

    Jashn-e-Rekhta | 8-9-10 December 2023 - Major Dhyan Chand National Stadium, Near India Gate - New Delhi

    GET YOUR PASS
    بولیے