تا تو رفتی از چمن دیدم قلندر سرو را
تا تو رفتی از چمن دیدم قلندر سرو را
مشتِ خاکستر زقمری ہست بر سرسرو را
در دلِ خود گر خیال دعویٔ قدرت کند
قمری از پرہا زند بر سینہ خنجر سرو را
در گلستانیکہ رنگ جلوہ ریزی از خرام
می کند قمری نہاں در زیرِ شہپر سرو را
راست طبعاں رازِ عالم خاکساری قسمت است
در چمن خاکستر از قمریست برسر سرو را
در تمنائے قدت شد طوقِ قمری قامتم
می کشم از شوق دائم تنگ در بر سرو را
چوں سمندر بیضہ ہا قمری بر آتش می نہد
کردہ برقِ جلوۂ قدِ تو اخگر سرو را
حسن آخر پائمال عشق کامل می شود
ہست قمری در چمن بر فرقِ افسر سرو را
گر کند دعویٰ بہ قد وقامتِ خوش جلوہ ات
درہ برپائے نہد قمری ز شہپر سرو را
گر بگریم در چمن بے قدِ بالایت سیرؔ
می کنم در آب چوں ماہی شناور سرو را
Additional information available
Click on the INTERESTING button to view additional information associated with this sher.
About this sher
Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipiscing elit. Morbi volutpat porttitor tortor, varius dignissim.
rare Unpublished content
This ghazal contains ashaar not published in the public domain. These are marked by a red line on the left.