درد مندم تا سر از خواب عدم برداشتم
درد مندم تا سر از خواب عدم برداشتم
پنبہ بر داغ جگر از شیر مادر داشتم
رزق یک ناسور شد چوں شمع سر تا پائے من
تا کفِ پا سوخت از داغی کہ سر برداشتم
تاشدم محو تماشایت ندیدم خویش را
مدتی آئینۂ دل در برابر داشتم
یاد آں شوقی کہ مکتوبم بغیر از دل نبود
استخواں سینہ چوں بال کبوتر داشتم
تا بقتلم برکمر می زونگہ دامان چشم
آہے از مژگان آہو سرمہ گوں بر داشتم
- کتاب : دیوان ناصر علی (Pg. 81)
Additional information available
Click on the INTERESTING button to view additional information associated with this sher.
About this sher
rare Unpublished content
This ghazal contains ashaar not published in the public domain. These are marked by a red line on the left.